هنوز از کوچه ی غم ها میاد انگار یه صدایی
داره حرف میزنه مادر میگه حیدرم کجایی
بیاکه خسته شدم من ازدست این دور و زمونه
بیا که تنهایی بردم غم ها رو به روی شونه
ندیدی سیلی زدن به روی زهرات توی کوچه
جلوی حسن شکستن پهلویِ منو تو کوچه
دشمنایِ بی مروت راهمو تو کوچه بستن
دشمنای بی مروت حرمتِ منو شکستن
می دونم دیگه رسیده وقته رفتنم از اینجا
میرم و میگم به بابام چی اومد بر سرم اینجا
من برم دیگه میدونم تو میشی تنهایِ تنها
من برم هم نفسِ تو دیگه میشه چاهِ غم ها
...........................................
شعر از:خادم الحسین
1392/12/02
.....................................
مداح:کربلایی محمد عبدالحسینی