اشعار علی صباغی

(محزون)

اشعار علی صباغی

یا اباعبدالله...

سرد و بی جان شده ام باز تمنا دارم
که به این فصلِ خزانِ دلِ من جان بدهی

علی صباغی
محزون

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است


#اربعین_کرببلا



از تولد جسمِ من چون واردِ دنیا شده

رویِ من با السلامُ بر تو آقا وا شده


آه از روز ازل آن ابتدای زندگی

گریه هایم را فراغِ کربلا معنا شده


در جوانی فکر و ذکرم راهتان و هر شبم

بین هیئتهایتان قلبِ مرا مأوا شده


عزت و شوکت در،افتادن به پایِ زینب است

هرکه گشته نوکرِ دربارتان آقا شده


از همان بارِ نخستین که به شهرت آمدم

دل اسیرِ چایِ لیموییِ موکب ها شده


یک گریزی هم زنم بر ماجرای کربلا

چون شنیدم رأستان بر روی نیزه پا شده


بعد تو آقای خوبم با جمیعِ اشقیا

دخترت با خواهرت آواره و تنها شده


روضه خوان آرام تر این مصرعِ شعرم بخوان

بر سرِ رأسِ حسین در کربلا دعوا شده


قدرتِ باری تعالی بوده گر در کربلا

این همه لطف و کرم در زیرِ قُبّه جا شده


گر نیایم اربعینت تا حرم آقا بدان

بهرِ قلبِ زارِ محزون آخرِ دنیا شده


#علی_صباغی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۲:۳۳
خادم الحسین

#کربلا_میخوام


از زمین و همه ی اهلِ جهان دلگیرم
عاشقت گشته دلم جانِ تو بی تقصیرم

همه جا گفته ام آقا به خداوند قسم
اربعین کرببلایم نبری میمیرم


#علی_صباغی
#محزون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۷
خادم الحسین

سلام...

چند وقته مطلب نذاشتم...

راستش دنبال سوژه بودم....حالا می نویسم:

چند خطی در مورد فراق کربلا...

خیلی دلم تنگه واسه کربلا...واسه غروب کربلا دلم تنگه...

آخه تا حالا نرفتم...

البته نرفتن یه درده و رفتن صد تا درد-اینو من نمیگما اونا که رفتن میگن...

چند روز پیش یکی از دوستانم از کربلا برگشت-از زبون اون میگم:

(اینارو آروم بخونید و با چشم دل)

میگه اونجا که میری حاجت ها رو یادت میره و میشی تشنه معرفت...

از دنیا جدا میشی-امامت رو حس میکنی...

یه چیز جالب تر میگه:اونجا دیگه روضه نیاز نیست-بی اختیار گریه میکنی...

..................................

بزرگانمون میگن:یه کم اهل دل باشی اونجا میبینی...

چی رو؟مصیبت های کربلا رو...قتلگاه رو...زینب رو...

عباس رو....

علی اکبر رو و علی اصغر رو...

............................

ولی چه کنم که بار گناهان اجازه رفتن به منه رو سیاه نمیده...

فقط باید از بقیه بشنوم و بسوزم...


چند   سالی    در    فراق  کربلایت   مانده ام

در   فراق گنبد و  صحن  و  سرایت   مانده ام

بار   سنگین    گناهانم     بُوَد    بر    شانه ام

لطف تو بوده که در حال  و   هوایت  مانده ام

این همه پیمان شکستنهای من  را   دیده ای

من فقط در حسرت لطف و سخایت مانده ام

این همه   نا  مهربانی ها  تو از من   دیده ای

در   تعجب   ز آن  همه مهر و وفایت مانده ام

جان  زهرا گوشه چشمی   بر  دل   زارم   نما

هر چه  هم بد باشم  اما   در عزایت مانده ام

یا حسین ارباب ، من را هم   دگر   راهی   نما

من   به   عشق  مرقد  و  پایین پایت مانده ام

...............................................

خادم الحسین

1393/01/28

.....................................................

این عکس رو چند روز پیش یکی از دوستانم با دوربین خودش گرفته از بین الحرمین:

این وبلاگشه:قرار دل





دلم میخواد بدونم این پست رو که خوندی

الان تو دلت چی میگذره؟؟؟

همونو واسم بنویس...؟؟؟

۱۹۰ نظر موافقین ۲۵ مخالفین ۲ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۷
خادم الحسین