اشعار علی صباغی

(محزون)

اشعار علی صباغی

یا اباعبدالله...

سرد و بی جان شده ام باز تمنا دارم
که به این فصلِ خزانِ دلِ من جان بدهی

علی صباغی
محزون

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

#خدا_رحم_کند

#یارقیه_مدد



ساعتِ آخرِ دنیاست،خدا رحم کند

نیمه جان دخترِ باباست،خدا رحم کند


ناز دردانه ی ارباب،رقیه خاتون

وسطِ لشکرِ اعداست،خدا رحم کند


ضربِ سیلی و لگد بس که به بی بی خورده

همچنان اُمِّ ابیهاست،خدا رحم کن


زخمِ بازو و کبودی رُخ و قدِّ کمان

همه ارثیه ی زهراست،خدا رحم کند


حافظِ اهلِ حرم بعدِ خدا کرببلا

حضرتِ زینبِ تنهاست،خدا رحم کند


دختری گم شده و حرمله فریادی زد

گفت آن گمشده اینجاست،خدا رحم کند


غارت و قتل و جسارت که غمی سنگین است

قسمتِ دخترِ مولاست،خدا رحم کند


سرِ بی مو،لبِ خونی و غم و بی تابی

همه ارثیه ی باباست،خدا رحم کند


دشمنی فکرِ کنیزی به سرش زد ای وای

رو به روی سرِ سقاست خدا رحم کن


مجلسِ شومِ یزید و غمِ عظمای حرم

زِ شرابی که محیاست،خدا رحم کند


پیشِ چشمِ همه شد نغمه ی قرآن ساکت

خیزران بر لبِ باباست خدا رحم کند


خاطراتش همگی روضه ی باز است فقط

ساعتِ آخرِ دنیاست،خدا رحم کند


#علی_صباغی 

#محزون

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۰:۵۵
خادم الحسین


#اربعین_کرببلا



از تولد جسمِ من چون واردِ دنیا شده

رویِ من با السلامُ بر تو آقا وا شده


آه از روز ازل آن ابتدای زندگی

گریه هایم را فراغِ کربلا معنا شده


در جوانی فکر و ذکرم راهتان و هر شبم

بین هیئتهایتان قلبِ مرا مأوا شده


عزت و شوکت در،افتادن به پایِ زینب است

هرکه گشته نوکرِ دربارتان آقا شده


از همان بارِ نخستین که به شهرت آمدم

دل اسیرِ چایِ لیموییِ موکب ها شده


یک گریزی هم زنم بر ماجرای کربلا

چون شنیدم رأستان بر روی نیزه پا شده


بعد تو آقای خوبم با جمیعِ اشقیا

دخترت با خواهرت آواره و تنها شده


روضه خوان آرام تر این مصرعِ شعرم بخوان

بر سرِ رأسِ حسین در کربلا دعوا شده


قدرتِ باری تعالی بوده گر در کربلا

این همه لطف و کرم در زیرِ قُبّه جا شده


گر نیایم اربعینت تا حرم آقا بدان

بهرِ قلبِ زارِ محزون آخرِ دنیا شده


#علی_صباغی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۲:۳۳
خادم الحسین

روضه ی بی بی رقیه مثلِ بی بی فاطمست



یک چند خطی روضه دارم یادِ بانو

یادِ رقیه دل شده غرقِ هیاهو


ای کاش میمردم که دختِ شاهِ عالم

رویِ مغیلان رفته از این سو به آن سو


مشت و لگد ها خورده و زخمِ زبان ها

وقتی که پرسیده که عمه پس پدر کو


از حضرت زهرا نشان دارد رقیه

قدِّ خم و مویِ سپید و زخم بازو


جانی ندارد تا که برخیزد به پایش

دستی به دیوار است و دستی روی پهلو


مانند زهرا آتش افتاده به جانش

سوزانده معجر را رسیده تا به گیسو


از ضربِ دستانِ حرامی ضربِ سیلی

رویش شده نیلی شکسته کنج ابرو


از رنج و دردِ تشنگی مانند ارباب

خورشیدِ چشمانش شده کم نور و کم سو


کنجِ خرابه در کنارِ رأسِ بابا

سنگین و سخت است روضه ی جان دادنِ او



#علی_صباغی 

#محزون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۲:۲۵
خادم الحسین

یا رقیه مدد...



آمدی کنجِ خرابه شده ای مهمانم

پیشِ تو پا نشدم جانِ شما بی جانم


آمدی با سر و من لمس نمودم رویت

برده سیلی بخدا نور از این چشمانم


راستی ای پدرم از سرِ نیزه دیدی

حرمله مشت زد و سخت شکست دندانم


خنده ی قاتلت ای وای چه تلخ است که من

ذره ذره شده ام آب و چه بی سامانم


دست را تا که به قصدِ زدنم بالا برده

دیدم انگشرتان را که چنین حیرانم


گم شدم حرمله با زجر به دنبالم گشت

یادِ آن روز زند لرزه به دست و شانم


صورتم بس که زِ سیلی شده زخمی بابا

درد دارد بخدا اشکِ چنان بارانم


یک نفر خواست که من را به کنیزی ببرد

تو ببر جان خودت دیگر از این زندانم


یک طرف زیورِ من یک طرف انگشترِ توست

من در این بین خدا شاهده سرگردانم


خم شده قدَّم اگر،چیزِ عجیبی نَبُوَد

چون که با مادرتان فاطمه هم پیمانم


#علی_صباغی 

#محزون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۱:۴۹
خادم الحسین