اشعار علی صباغی

(محزون)

اشعار علی صباغی

یا اباعبدالله...

سرد و بی جان شده ام باز تمنا دارم
که به این فصلِ خزانِ دلِ من جان بدهی

علی صباغی
محزون

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

غریب امام سجاد...



در ذهن نگنجد غم و دلتنگیِ آقا

در فهم نباشد که خرابه شده مأوا



جانم به فدایِ غم و تنهاییِ سجاد

جانم به فدای همه دردهایِ مولا



در مانده و بیمار شدی همره زینب

با حسرت و آه و به دلت ماتمِ عظما



مانند حسن دید هر آنچه که شنیدیم

یک عمر چقدر غصه غم داشت خدایا



میدید زده سیلی سنگین به سه ساله

آن سیل پر از دشمن و پر از همه اعدا



میدید که دستی ز بدن وای جدا شد

میدید بریدند سرِ امیرِ تنها



میدید که اصغر شده درگیرِ سه شعبه

میدید بریده ز اُذُن تا اُذُنش را



باید که بَرَم بحث به سمت و سویِ دیگر

باید گذرم من زِ بیانِ ماجرا ها



تا آخرِ عمرش که فقط سوز به دل داشت

او باب نموده همه این شور و عزاها



 زیرا نتوانست رود در ره عشق و

زیرا نشد ای وای رود یاریِ بابا




علی صباغی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۸:۴۳
خادم الحسین