اشعار علی صباغی

(محزون)

اشعار علی صباغی

یا اباعبدالله...

سرد و بی جان شده ام باز تمنا دارم
که به این فصلِ خزانِ دلِ من جان بدهی

علی صباغی
محزون

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

مادر و خاک...

پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۷ ق.ظ

بارِ دیگر سالگردِ هشتمِ شوال شد

 لعن بر آل صعود و خاندانِ کافرش


چند خطی را بگویم از بقیع از فاطمه

آنکه هستی هست پا برجا به تارِ معجرش


حرمتش را هتک کردند اشقیایِ بوالهوس

غرقِ غربت گشته از ظلمِ عدوی ابترش


رمز و رازی بین زهرا مادرم با خاک هست

بیتِ بعدی هست شرحِ ما وَقَع تا آخرش:


در حیاتش چادرش خاکی و حالا این چنین

گشته خاکی مرقد و صحن و ضریحِ اطهرش


من گمانم چون حسن در ماجرایِ کوچه بود

خواست قبرش خاک باشد همچو زهرا مادرش


عمرِ خود را در غمِ رازِ دلِ مادر نشست

کُلِّ عالم نذرِ آرامیِ قلبِ مضطرش


گرچه مرقد،گنبد و خادم ندارد لیک باز

هیچ سائل بر نگشته دستِ خالی از درش


گر ندارد روضه خوان و نور و صحنی باک نیست

ما همه هستیم نوکر،ریزه خوار و قنبرش


صد قسم بر ذکرِ نابِ لا فتی الا علی

قلبِ کُلِّ شیعیان گشته حریمِ همسرش



#علی_صباغی

#محزون


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">